دلم برایت تنگ شده است، یعنی چه؟
چرا وقتی کسی را خیلی وقت است ندیدهایم به او میگوییم، دلم برات تنگ شده؟
با دیدن شماره او روی صفحه گوشی، البته شماره که نه، با دیدن عکس دو نفرهمان کنار شکوفههای بهار ۹۹، علامت سبز رنگ را با انگشت شصتم لمس کردم و بالا کشیدم.
چند وقت پیش یک جایی خواندم: «وقتی کسی را که دوست دارید میبینید یا با او حرف میزنید ضربان قلبتان به فاصله یک ضربان متوقف میشود. آنجا که یکدفعه میگویید دلم یهو رفت.»
یادم نیست این گفته چه کسی است تا اسمش را بگویم. ولی رایت میگوید صدای سلامش را که شنیدم دلم یهو رفت.
یادم نمیآید بعد از چندتا جمله گفتم: دلم برات تنگ شده.
چند روزی بود که او را ندیده بودم. با خودم فکر کردم دلم چطوری شده که گفتم، دلم برات تنگ شده؟
وقتی پیراهنی یا شلواری برای ما تنگ میشود میگوییم: چاق شدم یا بزرگ شدم که لباسم تنگ شده.
حالا دقیقن چه چیزی بزرگ یا چاق شده که دل من برای او تنگ شده؟
من میگویم غم دوری او آنقدر بزرگ شده که دیگر دلم برای تحمل دوری او تنگ شده.
یا ممکن است دلم مانند کودکی که بهانه میگیرد و یک گوشه مچاله میشود، یک گوشه قفسه سینهام نشسته و تکان نمیخورد.
آن موقع است که من پشت تلفن به او میگویم: دلم برات تنگ شده.
تنگ شدن برای شلواری است که صاحبش قد کشیده و او را کنار کنج کمد انداخته است. برای پیراهنی است که صاحبش چاق شده و حالا دیگر دکمهها به جا دکمهها نمیرسند. تنگ شدن هم برای من همین شکلی است مثل پیراهنی که روی آویز مانده است.
به جای اینکه به او بگویم دلم برات تنگ شده چه چیزی میتوانم بگویم؟
دلم برات مثل کاغذ مچاله شده. گوشههای تیز مچاله شدهش زخمیام کرده.
دلم برات مثل گلهای قالی، به هم چسبیده شده. انگار که یک نفر آنها را له کرده است.
دلم خالی شده از بودن های تو، انگار بودن تو مثل آب توی پارچ یخچال است. رفتم و آمدم جرعه جرعه خوردم تمام شد. خالی خالی است.
جمله دلم برات تنگ شده، به من این حس را میدهد که دیگر این دل اندازه هیچ چیزی نمیشود. آخر چجوری میشود بعد از دیدن او دلمان دیگر تنگ نمیشود. مگر کش است این دل؟
برای اینکه دل دوباره اندازه شود باید وصلهای به او بدوزند تا بزرگ تر شود.
از دوری او دل مچاله میشود، آنقدر مچاله که ما فکر میکنیم تنگ شده است. او را که میبیند دوباره انرژی میگیرد. او مثل اتو دل مچاله شده را صاف میکند، مثل روز اول میشود.
۱۰ خرداد ۱۴۰۰ سهشنبه
بدون دیدگاه