تمرین لانه باور

چند روزی است شروع به نوشتن تمرین های لانه باوری کردم. هر روز پنج بار، به فاصله سه ساعت، ۵۵ بار یک عبارت را تکرار می کنم.

من استاد بدن خودم هستم و بدنم را دوست دارم. اولی را نوشتم، استاد در مورد مطالبی حرف می زند که نسبت به آنها آگاهی داشته باشد پس باید در این زمینه آگاهی خودم را بالا ببرم. من استاد بدن خودم هستم و بدنم را دوست دارم، یادم باشد در مورد تجربه خودم از برنامه ریزی بولت ژورنال رو به سایت اضافه کنم، فکر کنم باید در دسته بندی نظم شخصی قرارش بدم.

من استاد بدن خودم هستم….یادش بخیر عید سال پیش استاد کلانتری دوره نظم شخصی رو برگزار کردن، چقدر هم برام مفید شد. اینبار با تلفیق بولت ژورنال و گفته های استاد دو هفته است تونستم نظم بهتری به کارها بدهم.

من استاد بدن خودم هستم…. ساعت رو دوباره نگاه می کنم تا وقت شروع لایو هفت صبح نگذره. یکبار دیگه به ساعت نگاه می کنم، من استاد بدن خودم هستم… کاش امروز امیرعلی دیر بیدار بشه تا بتونم تدوین جلسه دوم تمصاحبه دیروز رو تموم کنم. من استاد بدن خودم هستم…. صدایی اومد فکر کردم کتری جوش اومد ولی نه انگار از توی کوچه بود، سرم را بلند کردم، دوتا خانه روبرویی آجری از پنجره روبروی میزم دیده می شوند. درخت گیلاس یکی از خانه ها سبز شده است، بوته گل رونده صورتی دیگری از روی دیوار سرک کشیده.

ریز عادت ها

من استاد بدن خودم هستم…. قبل از نوشتن لانه باوری برای بار دوم فصل آخر کتاب ریز عادت ها را خواندم. در مورد هشت قانون ریز عادت ها بود، من استاد بدن خودم هستم….. وقتی روزی ۵۵ بار یک عبارت را می نویسم در ذهنم قفل و زنجیر می شود، برای پیشرفت ریز عادت های جدیدم باید خوشحال باشم، من استاد بدن خودم هستم….. آنجا در کتاب استفان گایز نوشته شده بود من اگر از عادت هایم خسته شدم باید آنها را ریزتر کنم ولی همچنان به سمت جلو حرکت کنم.

من استاد بدن خودم هستم و بدنم را دوست دارم.

من استاد بدن خودم هستم…. من استاد بدن خودم هستم…. من استاد بدن خودم هستم…… برای برنامه صبحانه امروزم قرار است نون پنیر و خرما بخورم، عاشق چایی شیرین هستم ولی از آنجایی که استاد بدن خودم هستم نمی خورم؛، چایی را دم می کنم و نیم ساعت بعد از صبحانه با یک تکه شکلات تلخ می خورم.

من استاد بدن خودم هستم…. دوباره ساعت را نگاه می کنم، هنوز ده دقیقه تا هفت مانده. من استاد بدن خودم هستم……صدای ماشین زباله می آید، آشغال ها را بیرون گذاشتم؟ آره صبح موقع رفتن مجید گذاشتم بیرون. توی کوچه دو تا گربه داریم که با بچه های کوچیکشون زندگی می کنند، همسایه ها روزی این خانواده رو برعهده گرفتن، یکی از همسایه ها هم در پارکینگ خودش برای آنها جای گرم درست کرده تا شب ها آنجا بخوابن. من استاد بدن خودم هستم… چند روز پیش چند تکه استخوان دادم تا امیرعلی برای آنها ببرد، هربار بالای سرشان می ایستد تا مطمئن شود غذاشون رو خوردن.

من استاد بدن خودم هستم و بدنم را دوست دارم.

چشمم به ورقی می افتد که رویش نوشتم هفته بعد دوشنبه فایل ها رو تحویل می دم. امروز باید بیشتر کار کنم تا بتونم برای دوشنبه تمام کنم. من استاد بدنم خودم هستم، اونروز امیرعلی بعد از دادن استخون به گربه ها خواست نون خشک برایشان ببرد، گربه ها نون خشک رو نخوردن یادم باشه اون رو هم بردارم، حرفم را گوش نکرد که گربه ها نون خشک رو نمی خورن. گفت چرا مرغ و خروس ها می خورن؟ نون خشک های ما نسیب مرغ و خروس باغ بابا اینا میشه، اینجوری زباله کمتری تولید می کنیم.

من استاد بدن خودم هستم….. یادم میاد گربه ها اعتراض خودشون رو برای نون خشک با یک میوووو کشیده نشان دادند و بعد به راه افتادند و رفتند. من استاد بدن خودم هستم…… پنج دقیقه تا شروع لایو مانده من هنوز وسط برگه هستم تند و تند شروع به نوشتن می کنم. من استاد بدن خودم هستم….. برای به روزرسانی سایت امروز باید به سراغ مقاله ازدواج برم. کلمه عشق چند وقتی است بدجور ذهنم را مشغول کرده. من استاد بدن خودم هستم…. می خواهم یک مطلب مفصل در مورد آن بنویسم. من استاد بدن خودم هستم….. هرجا و هرکجا مطلبی یا فیلمی در مورد عشق می بینم یاد داشت می کنم تا ازش استفاده کنم. من استاد بدن خودم هستم……

یک نفر از ابن سینا نقل کرد «عشق اشتیاق ذاتی، ذوق فطری است که سبب بقای موجودات می شود»

اشتباهی به جای من استاد بدن خودم هستم…. این جمله را نوشتم. من استاد بدن خودم هستم…. چند روز است با اجرای تمرین های دوره جدید و تمرین های لانه باوری کمی توجهم بر چیزهایی که می خورم بیشتر شده.

من استاد بدن خودم هستم…… اون روز دوست داشت دوچرخه سواری کند ولی کارم تمام نمی شد تا ببرمش دوچرخه سواری شروع کرد به بهانه گرفتن و بی حوصله شدن، من استاد بدن خودم هستم…. وقتی دید توجه نمی کنم آمد و گفت می دونی چرا اینجوری شدم؟ چون تو گفته بودی می ریم دوچرخه سواری ولی هنوز نرفتیم.

من استاد بدن خودم هستم….. شاید قرار باشد من ۹۰ سال عمر بکنم این جسمی که من دارم تا ۹۰ سالگی تاب می آورد؟ باید به فکرش باشم بیشتر از این ها استاد بدنم باشم تا بتواند تا ۹۰ ساگی تاب بیاورد. اگر دستانم جون نداشته باشند چطور بتوانم تایپ کنم؟ اگر پاهایم راه نروند چطور به پیاده روی بروم و آدم ها را بنویسم. من استاد بدن خودم هستم و بدنم را دوست دارم. هفت شد و من تموم شدم، الان لایو شروع میشه.

 

۲ خرداد ۱۴۰۰ دوشنبه

2 دیدگاه

    • دیدگاهتان را بنویسید

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *