تا حالا دیدی مرغ چطور تخم اش را جوجه می کند؟

دبیرستان می خواندم که کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی را خواندم. نوشته «عشق مادر و فرزندی» را خواندم.

در آن مرغ را مثال زده بود که چطور جوجه هایش را به دنبال خودش می کشد، چطور برای آنها دون می دهد و به آنها بزرگ شدن را یاد می دهد.

امروز قرار بود تخم اردک هایی که زیر مرغ گذاشته بودند پوست تخمشان را بشکنند و بیرون بیایند.

تخم، خود مرغ بعد از بیست و یک روز می شکند ولی تخم های اردک سی روز طول می کشد تا بشکنند. مرغ نمی دانست تخم خای زیرش برای خانم اردک است نه برای او ولی این را می دانست که تا وقتی تخم ها نشکستند او باید روی آنها بنشیند.

مرغ مسئول آن تخم ها بود حتی اگر برای او نباشد.

امروز بعد از سی روز تخم ها شکستند، مرغ با اینکه دید آن جوجه اردک ها هیچ شباهتی به او ندارند باز هم آنها را رها نکرد. این مرغ بود که سی روز تلاش کرده و روی آن تخم ها نشسته است.

او همان جوجه اردک ها را زیر بالش گرفته است تا جان بگیرند، با بال هایش خیسی پوست تخم آنها را پاک می کرد تا جان بگیرند. اجازه نمی داد کسی به جوجه ها نزدیک شود. احساس خطر می کرد و می دانست فقط او باید مواظب آن جوجه ها باشد.

گفت: مرغ تا زمانی که جوجه هایش جان نگیرند با بقیه مرغ ها به گردش نمی رود.

دیگری گفت: هوا که گرم باشد بال هایش را سایه جوجه هایش می کند.

اولی گفت: باران که ببارد آنها را هرچند تا هم باشند زیر خودش می گیرد تا سردشان نشود.

یادم است شریعتی نوشته بود: بالای سر دونه ها می ایستد و آنها دون می خورند و به زمین نوک می زنند.

خودم یکبار دیدم که چطور جوجه اش بالای سرش می پرید و از پشت او سر می خورد و زمین می افتاد و دور پاهای خانم مرغ می چرخید.

 

۱۴ خرداد ۱۴۰۰ شنبه

 

2 دیدگاه

    • دیدگاهتان را بنویسید

      نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *