امروز دوست داشتم از کتاب ها حرف بزنم. راستش ماجرا از یک کتاب شروع شد. کتابی به اسم«

این ایده به سرم زد که بنشینم از کتاب هایی که خوانده ام بگویم. فکر کنم نشود که در یک نشست راجع به آنها حرف بزنم برای همین این متن مدام به روز خواهد شد و به تعداد کتاب هایی که خواهم خواند اضافه می شود و من در مورد آنها حرف خواهم زد.

می خواهم از اولین کتابی شروع کنم که خواندم. رمان صورت پنهان. اسم نویسنده اش را اصلا به یاد ندارم. این کتاب را راهنمایی می خواندم که خریدم از کتاب فروشی دکتر شریعتی یکی از کتاب فروشی های شهر خریدم. من این کتاب را به یکی از اقوام امانت دادم ولی متاسفانه کتاب رفت و دیگر برنگشت. نمی دانم با آن کتاب چه کرده و چه سرنوشتی پیدا کرده است.

صورت پنهان

شخصیت اصلی کتاب یک زن بود. یک زن ۳۵ ساله که عاشق یک خواننده شده بود. به کنسرت های او می رفت و او را دوست داشت. این خواننده بعد از نامزدی متوجه بیماری روانی که او داشت شد. زن جوان یک شخصیت بیمار گونه و شکاک داشت به همه چیزی مشکوک بود و بدبین بود. این رفتارش پسر را آزار داد و او را روز به روز از خودش دور کرد. در کنار این دختر خواهری بود با رفتاری بسیار سنجیده و معقول که روز به روز نامزد خواهر را بیشتر شیفته خودش می کرد. همه این دلبستگی ها اتفاقی بود و خواهر کوچکتر هیچ عمدی در کار خودش نداشت ولی این اتفاق افتاد و نامزد که از خواهر بزرگتر دلسرد و دل زده شده بود به سراغ خواهر کوچکتر رفت. خواهر کوچکتر پیشنهاد ازدواج او را قبول کرد و با هم ازدواج کردند. این اتفاق بیشتر از پیش او را آزرده کرد. او توهم این را داشت که خواهر و برادر و مادرش می خواهند ارث پدری او را بالا بکشند. برای همین مشاجره آنها ب ازدواج خواهر کوچکتر شدت گرفت. راستش آخر داستان اصلا یادم نمانده چه  اتفاقی افتاد ولی خیال می کنم شخصیت اصلی خودکشی کرد.

زن اژدها

این کتاب دومین کتابی بود که من خواندم. این کتاب به زندگی اشرف پهلوی، خواهر محمدرضا شاه پرداخته است. رفتار ها و کارهای او و زندگی خصوصی و ازدواج های او را با خاطره هایی از افراد دربار نوشته است. خواندن این کتاب آن موقع باعث شد بخشی از اطلاعات عمومی من بالا برود. در مورد برخی چیزها اطلاعاتی را به دست آوردم. توانستم وازه های جدیدی بشنوم.

از این جا به بعد ترتیب کتاب ها یادم نمی اید ولی دونه دونه به آنها اشاره خواهم کرد.

کتاب هبوط در کویر دکتر شریعتی

با این کتاب به واسطه یک فیلم آشنا شدم. فیلم در مورد شهید محمد جواد تندگویان بود. محمد جواد تندگویان شهید شده بود، دختر کوچک او نمی خواست باور کند پدر شهید شده. در خیال خود به همراه پدر به گردش می رفت. هربار که از مدرسه دیر برمی گشت به مادر نگران می گفت با بابا رفته بودم گردش. این حالت های او مادر را بسیار نگران می کرد. تا اینکه یک روز هدی دختر شهید آمد به مادر چیزی گفت که پدر به او گفته بود.

« دوست داشتن از عشق برتر است، دوست داشتن از سر حد عقل فراتر می رود اما عشق جنون است. دوست داشتن یک صداقت راستین و عشق یک فریب بزرگ است. دوست داشتن در دریا شنا کردن است و عشق در دریا غرق شدن است. دوست داشتن بینایی می دهد و عشق آن را می گیرد.»

دخترک این حرف ها را زد و به مادر گفت که اینها را پدرم بهم گفته. این حرف ها حرفهایی بودند که محمدجواد تندگویان زیر گوش همسرش زمزمه کرده بود. اینکه حالا هدا از آنها خبر داشت او را به این باور رساند که دخترش پدر را می بیند و با او به گردش می رود.

من با دیدن همان فیلم رفتم و دنبال کتاب گشتم. کتاب مجموعه آثار دکتر شریعتی بود که بقیه نوشته های آن را هم خواندم.

آتوسا

از نمایشگاه کتابی که در شهر مان برگزار شده بود این کتاب را خریدم. جلو صورتی و اسم آن مرا به خود جلب کرد. یک دوست داشتم در دوران دبیرستان که اسم او آتوسا بود یادم می آید یکبار پدرش این کتاب را برای تولد او خریده بود. من هم این کتاب را خریدم. در مورد یکی از شاهزاده های دوران هخامنشی است. اوضاع کاخ هخامنشی را نشان می دهد.

این متن همچنان ادامه دارد و مدام به روز خواهد شد.

 

۱۸ خرداد ۱۴۰۱ چهارشنبه

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *