تا حالا فکر کردین؟

تا حالا به این فکر کردین که چه چیزی شما را خوشحال می کند؟

اصلا خوشحال شدن برای شما چه مفهومی دارد؟

به چه حدی از شادی باید برسید که بتوانید اسم حس خود را خوشحالی بگذارید؟

گاهی لبخند کودکی در ماشین بقلی می تواند لبخند شما را بیدار کند، می توانید اسم این حس را خوشحالی بگذارید؟

یا همسرتان به خانه می آید و می گوید: امروز در محل کارم ترفیع درجه گرفتم. قوطی شیرینی را جلو شما می گیرد و می گوید این هم شیرینیش. برای این اتفاق چقدر خوشحال می شوید؟

برادرتان با شما تماس می گیرد و از به دنیا آمدن یک عشق در دلش با شما حرف می زند از دوست داشتن آن دختری که شما هنوز او را ندیده اید و نمی شناسید می گوید. لحن حرف زدنش مثل همیشه نیست انگار دارد با کلمه ها او را برای شما توصیف می کند. همانطور که دارید به حرف های او گوش می دهید چقدر از این خبر خوشحال می شوید؟

اصلا چه چیزی می تواند حس شادی را در چهره شما به نمایش بگذارد؟ این چه چیزی می تواند باشد؟

یک قرار عاشقانه شام با همسرتان بعد از مدت ها به دور از بچه ها؟

یک دورهمی دوستانه با هم دانشگاهی ها در یک کافه، به یاد آوردن خاطرات گذشته می تواند شما را خوشحال کند؟

گاهی یک ساعت تنهایی و دور بودن از آدم ها می تواند شما را خوشحال کند. اینکه بتوانید وقتتان را فقط برای خودتان سپری کنید و کاری را انجام بدهید که دوست دارید و به شما انرژی می دهد. وقت گذراندن با خودتان، قدم زدن، دعوت کردن خودتان به خوردن یک سیخ جیگر نیم پز که دود منگلش شما را از آن طرف خیابان صدا می کند.

گاهی خریدن یک دفتر برای نوشتن آرزوها، گاهی حرف زدن با خودتان جلو آینه، گاهی آرام و بی دغدغه شانه کردن موهایتان می تواند شما را خوشحال کند؟

تا حالا به خودتان فکر کرده اید؟

چقدر در درون خودتان زندگی می کنید؟ چقدر برای فرار از درونتان به آدم های اطرافتان وصل می شوید؟

نکند از آن دست آدم ها باشید که شناخت خودشان را به دیگران می سپارند؟

یادشان می رود که خطاهای خودشان را بشناسند. نقاط قوت خودشان را پیدا کنند. یادشان می رود آرزوهایشان را خودشان برای دیدن نقاشی کنند و رنگ بزنند.

خودتان را نکند به دست زمان بسپارید و بگویید قرار است زمان همینطور بگذرد.

فکر نکنید به دنیا آمده اید تا ظرف زمان را پر کنید. به چیزهای خوبی در مورد به دنیا آمدنتان فکر کنید.

تا حالا فکر کرده اید چرا به دنیا آمدید؟

پیدا کردن دلیل به دنیا آمدنتان شاید چند دهه طول بکشد ولی مهم این است که بتوانید آن را پیدا کنید. این دلیل همینطوری یک دفعه به سراغ ما می آید. باید بلند شویم هوش هی مختلف خودمان را بسنجیم و کاری که برای نجام دادن آن علاقه و شتیاق داریم را پیدا کنیم.

کاری که یا دلیلی که قرار است پیدا کنید شاید لبخند زدن باشد، شاید خوشحال کردن آدم ها این دلیل باشد.

تا حالا فکر کردی چطور می توانی دیگران را خوشحالی کنی؟

تا حالا فکر کردی چه کسانی می توانند تو را خوشحال کنند؟

برخی از آدم ها هستند که پیش آنها زیاد حرف می زنیم، با صدای بلند می خندیم، می توانیم از خودمان با آنها حرف بزنیم. برخی آدم ها هم هستند که هیچ وقت پیش آنها از خودمان نمی گوییم. اصلا ترجیح می دهیم کنار آنها سکوت کنیم و شنونده باشیم.

چرا این طور می شود؟ فرق این آدم ها با همدیگر چیست؟ چه چیزی در دسته اول است که باعث می شود ما به حرف بیاییم؟

ما در کنار دسته اول آدم پر حرف و خوش خنده شناخته می شیم ولی در کنار دسته دوم کم حرفی از ویژگی های بارز ما می شود.

یعنی ما خودمان نیستیم؟ یعنی کنار یکی از دسته ها خودمان نیستیم؟

ولی در هر دو دسته خودمان هستیم.

این می تواند محیط باشد، آدم ها باشد که چنین اثری را بر ما می گذارد.

 

۲۲ خرداد ۱۴۰۱ یکشنبه

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *