باهم به باغ شاهزاده ماهان برویم

 با هم به باغ شاهزاده ماهان برویم

 

قبلا نوشته‌ام چرا دیدن مکان‌های تاریخی را دوست دارم. اینجا قرار است در مورد باغ شاهزاده ماهان بنویسم. من که فرصت این را ندارم به آنجا بروم ولی خداروشکر وجود اینترنت این فرصت را به من می‌دهد تا شروع کنم در باغ به قدم زدن. از چیزی حرف بزنم که انگار ساعت‌ها در آنجا قدم زدم و چرخیدم. کاشی‌های ورودی آن را لمس کردم. کوشک‌های آنها را از نزدیک دیدم. از روی پله‌های طبقه‌ای وسط باغ دویدم. کنار فواره‌های وسط باغ گشتم.

تاریخ باغ شاهزاده ماهان

می‌خواهم از باغ ماهان بنویسم. برای اینکه به باغ شاهزاده ماهان برسیم از کرمان خارج شدیم، باید می‌رفتیم به جاده ابریشم. کنار جاده ابریشم در میان کویر محمدحسن خان سردار ایروانی سال ۱۲۷۶ در این گذر دستور ساخت باغ ماهان را داده است.

بیرون داغ است روی شن‌های کویر در پارکینگ مخصوص باغ نگه داشتیم. چقدر گرم بود، هوا داشت به تاریکی می‌رفت. آسمان همه داغی را از زمین گرفته بود و داشت با خودش می‌برد. گرمای شن‌ها به صورتمان می‌زد. ایستادیم تا همه جمع شوند. چقدر دوست داشتم به این باغ بیایم. زیر سردر آن بایستم و جای خالی کاشی را ببینم. در سردر ورودی باغ سرت را که بلند کنی جای خالی کاشی‌ها را می‌بینی. وقتی خبر مرگ حاکم را به بنا دادند، او کار را نیمه کاره رها کرد و رفت. محمدحسن خان که عشق معماری بود، دستور ساخت این باغ را داد ولی عمر او به پایان باغ قد نداد.

صفای جنت ماهان بهش کرمان است          ز یمن شاه ولی جایگاه عرفان است

ورودی

از سر در ورودی داخل باغ شدیم. در ورودی قوس دارد. روبروی آن بیرون از باغ که بایستی، آبنماها و فواره‌ها را می‌بینی که طبقه‌ای بالا رفته و خودش را به عمارت اصلی رسانده است. چون این باغ مانند سایر باغ‌ها مسطح نیست به آن باغ تخت می‌گویند. به صورت پلکانی ساخته شده است. اطراف در وردی دو ستون است که تا طبقه دوم سردر بالا رفته است. طبقه دوم ایوان دارد. برج مراقبت باغ است. طبقه پایین ورودی با کاشی‌های رنگی مزین شده و طبقه دوم سفید است.

عمارت ورودی با شکوهی دارد مهمانان را به عمارت اصلی باغ می‌رساند. نسیم میان درختان چهارباغ تو را از کنار فواره‌های آب بالا می‌برد.

داخل باغ شوید، حضور آب و مسیرهای رفت و آمد محورهای اصلی این باغ هستند. حوض وسط این دو محور را که ببینید، یاد مفهوم چهار باغ بهشت در قرآن در شما تداعی می‌شود. این همان معماری ایرانی و اسلامی است که به آن چهار باغ می‌گویند. باغ ایرانی و اسلامی چهارگوش است. بعد از معماری دوران صفویه بود که چهار باغ رد خودش را در ساخت باغ‌های ایرانی به جا گذاشت.

از کنار محور اصلی باغ که آب است بالا بروید. می‌توانید چشمان خودتان را ببندید و با لمس نسیم و صدای بلبل‌های لانه کرده در درختان باغ مسیر را پیش بروید.

حوضی که روبروی ورودی قرار دارد مسیر گذر را به شما نشان می‌دهد. این حوض زیبا را باید از ایوان طبقه دوم عمارت اصلی، ببینید.

عمارت اصلی

باغ دو عمارت یکی شرقی و دیگری غربی دارد، عمارت غربی همان ورودی بود که از آن وارد شدیم. عمارت شرقی، شاه نشین است.

عمارت اصلی در انت‌های باغ ساخته شده است. با محور اصلی آب نما و فواره‌ها مهمان از ورودی به سمت عمارت هدایت می‌شود. اگر دنبال منبعی برای بازتاب معماری سنتی ایرانی هستید، می‌توانید از این عمارت حرف بزنید. نقش‌های اسلیمی، با گچبری‌هایی که هنر را با تزیینات زیبا تلفیق داده است، سقف‌های چوبی، برقراری تعادل در معماری بنا و هارمونی اجزایی مانند پنجره‌ها، بازشوها، ایوان، رعایت تناسبات ریاضی که چشم بیننده را آزار نمی‌دهد، همگی از معماری سنتی ایرانی حرف می‌زنند.

بنای شاه ولی زنده می‌کند جانان                که خاطرات کهن یادی از کریمان است

مقابل پنجره‌های بزرگ طبقه دوم بایستید و از آنجا باغ را تماشا کنید. فواره‌های وسط باغ، مانند یک خط تا، باغ را به دو نیم تقسیم کرده است.

وقتی در دل کویر داغ به باغ شاهزاده ماهان رسیدیم، همه تصورات من از خشکسالی و نبود آب به هم ریخت. در دل کویر هم می‌شود سبز شد و جوانه داد.

بهر طرف ز صفای باغ‌های پر میوه           بباغ شازده‌اش هردلی به پیمان است

جریان زندگی در دل کویر

می‌شود آب را برای جریان زندگی روان کرد. حرکت نسیم از میان انبوه درختان، خستگی را از صورت داغ کرده مسافرها پاک می‌کرد. درخت‌ها کنار هم به تناسب قد و میزان آب مصرفی طوری کاشته شده‌اند که بتوانند خاک را خنک نگه دارند.

باغ با حصاری کاهگلی از کویر جدا شده است.

باغ ها را باغ بان می‌سازد. باغبانی که بلد است در میان آجر و شن و خاک سبزینگی را بچیند.

هوا رو به تاریکی رفت. طراحی نور در میان گچبری‌ها و قوس ایوان ورودی بدرقه راه مهمان است. نور از میان تلولو قطره آب سایه درختان را با قدم‌های ما هم‌نوا می‌کرد.

از باغ شاهزاده ماهان به سمت کرمان دور می‌شدیم. بخشی از من در میان گذشتگان جا ماند.

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *