خانه یک فضای چند بعدی است

خانه یک فضای چند بعدی است

خانه را باید سبز کنم. خانه باید گلدان سبز داشته باشد. برای روزهای دلتنگی تا بتوانی با یک پارچ آب خودت را سیراب کنی.

خانه باید جوانه‌ای داشته باشد تا در هوای آن رشد کند. در هوای خانه‌ای که گلی بتواند برگ تازه بدهد، آدم‌ها هم می‌توانند از بستر خاک رها شوند.

خانه باید گرم باشد، نه اینکه بخاری روشن کنی. منظورم گرمای بخاری نیست، گرمای آدم‌ها است.

خانه باید صدا داشته باشد. نه اینکه صدای تلوزیون و موسیقی، نه خانه باید صدای خنده داشته باشد. صدای گریه داشته باشد. صدای حرف زدن‌ها، صدای بچه‌ها باشد. خانه اگر ساکت باشد دق می‌کند. دیوارهایش می‌پوسند.

دیوار خانه

گفتم دیوار، دیوارها کنار هم فضای درونی خانه را شکل می‌دهند. کم و زیاد شدن دیوارها، قرار گیری آنها، فضای خانه را تغییر می‌دهد. نباید آنها را به حال خودشان رها کنیم. دیوار خانه باید رنگی باشد. رنگی که بتواند روح تو را آرام کند. با رنگ قالی‌ها، با رنگ مبلمان همخوانی داشته باشد.

دیوار باید قاب عکس داشته باشد. عکس اعضای خانواده، عکس بچه‌ها را داشته باشد. دیدن چهره‌‌مان وقتی هنوز جوان بودیم لذت بخش است. دیدن چهره‌ای که لبخندش کنار گل آفتابگردان ثبت شده است، اضطراب را رها می‌کند.

دیوار باید یک تابلو نقاشی داشته باشد، یا یک عکس از طبیعتی که دوست دارید. دیوار با تابلو خودش را به شما نزدیک می‌کند. دیوار خالی دور است. هیچ نشانه‌ای از شما ندارد. تابلوهای روی دیوار از شما حرف می‌زنند. اینکه شما چه چیز دوست دارید؟ کدام فصل را دوست دارید؟ کدام رنگ را دوست دارید؟ بگذارید دیوار خانه به شما نزدیک باشد.

روی دیوار خانه‌ام چندتا بشقاب قدیمی وصله کردم. وقتی آنها را می‌بینم، به خاطره بشقاب‌ها سفر می‌کنم.

خانه باید بوی دارچین بدهد. بوی هل دم کرده توی فنجان چای را بدهد. بوی غذا بدهد. نه اینکه فکر کنید شکمو هستم. ولی همه این بوها خانه را زنده می‌کند. یعنی در خانه زندگی جریان دارد.

بعد از گردگیری، عود و اسپند را روشن کنی تا به خانه عطر بدهد.

مادربزرگم می‌گفت: آستانه در همیشه باید تمیز باشد.

آستانه جایی است که همه چیز از آنجا وارد خانه می‌شود. فیلتر خانه است که باید حتما تمیز باشد.

غم و غصه و خستگی باید از این فیلتر رد شود. آلودگی همه آنها را که بگیری، آرامش در خانه منتظر غم‌هایی است که بگویی و آرام شوی.

من چه خانه‌ای دوست دارم؟

من خانه‌ای را دوست دارم که اتاق‌های زیادی داشته باشد. یعنی فضاها را با اتاق از هم جدا کنیم. اتاق نشیمن، اتاق پذیرایی، اتاق کار، اتاق خواب، دوست دارم همه اینها حریم شخصی داشته باشند. ماهیت هرکدام متفاوت باشد. نمی‌شود لب تاب و کاغذها میان اتاق پذیرایی رها شوند. نمی‌شود روی تخت بنشینی و درس بخوانی. این شکلی هر اتاق تعریف متفاوت خودش را خواهد داشت.

آشپزخانه اوپن را دوست ندارم. آشپزخانه باید در داشته باشد. یک هوای تمیز به بیرون داشته باشد.

در اواخر دهه شصت، بعد از تمام شدن جنگ، به دلیل افزایش شهرنشینی نیاز به آپارتمان‌های انبوه افزایش یافت. برای اینکه بتوانند نهایت استفاده را از فضاهای محدود داشته باشند، اوپن را به سبک معماری فضای داخلی خانه اضافه کردند.

آشپزخانه حریم دارد، مثل اتاق خواب. تصور کنید اتاق خواب شما اوپن باشد. یا حمام و دستشویی اوپن باشند. اصلا خوب نیست. ضمن اینکه زمان طبخ غذاهای ایرانی مدت زمان بیشتری طول می‌کشد، به این شکل بوی غذا در همه جای خانه پخش می‌شود.

خانه‌ها با هم فرق دارند

وقتی مجرد بودم خیال می‌کردم همه خانه‌ها شبیه هم هستند. یک روز همکلاسی دانشگاه من برای انجام یک پروژه مشترک به خانه ما آمد. بعد از اینکه رفت بهم پیام داد: عارفه باورت میشه دارم گریه می‌کنم؟

گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ چی شده؟

گفت: خونه شما خیلی دلنشین بود. نمی‌دونی چقدر لذت بردم خونه شما. خیلی خونه گرمی داشتید. از همون در ورودی مشخص بود. دلم همچین خونه‌ای خواست.

ازدواج که کردم دیدن روابط مختلف بهم نشان داد که خانه‌ها با هم فرق دارند. آدم‌های هرخانه حال و هوای دیگر به خانه می‌دهند.

زندگی در یک خانه مشترک با چند نفر دیگر که به آنها تعلق عاطفی داریم می‌تواند ما را شخم بزند. خاک درون ما را بیرون بیاورد. آدمی تازه از ما بسازد.

خوابگاه دانشجویی، خانه مجردی با چندتا دوست یا همکار همه اینها با فضای خانه خانوادگی متفاوت است.

در خانه خانوادگی به دلیل تعهد عاطفی افراد کنار هم می‌توانند نیاز روحی یکدیگر را نیز برطرف کنند.

فضا سازی برای خانه

انسان با محدوده فضایی که برای خود ایجاد می‌کند، خودش را از سردرگمی نجات می‌دهد. فضای خانه با ایجاد دیوارهایی مشخص می‌شود و معنا پیدا می‌کند. ساخت دیوار می‌تواند به انسان معنای اینجا و آنجا را یاد بدهد. خانه‌ای که با محدوده فضایی برای خود ایجاد می‌کنیم، در مرحله اول امنیت روانی ما را فراهم می‌کند.

پس دیوارهای ساده که دور خودمان می‌چینیم، می‌تواند آغاز تحول درونی ما باشد. سپس با کنار هم قرار دادن اشیا، نوع چیدمان فضا و از همه مهم‌تر همراه کردن انسان‌هایی که می‌توانیم حس دوست داشتن به آنها را تجربه کنیم، می‌تواند شکل جدیدی از زیستن را به ما نشان ندهد. این نوع از زیستن در اینجا (درون خانه) با آنجا (بیرون از خانه) متفاوت است.

زمان دانشجویی

دانشجوی معماری بودم وقتی حرف از معماری داخلی بود، علاوه بر اصول و قواعد سبک‌های مختلف، نوع نگرش و سبک زندگی افراد تاثیر گذار بودند.

مثلا خانه‌ای که برای یک معلم طراحی می‌شد، با خانه‌ای که برای یک مجسمه ساز طراحی می‌شد، متفاوت بود. یا خانه‌ای که در میان شهر، بین کوچه‌ها طراحی می‌شد با خانه‌ای که در کوهستان ساخته می‌شد، تفاوت داشت.

برای همین است که می‌گویم خانه‌ها حرف می‌زنند.

یکبار استاد طراحی از ما خواست ماکت خانه رویایی خودمان را با فوم و مقوا بسازیم. در وصف آن خانه متنی بنویسیم. متنی که نوشته بودم یادم نیست ولی شکل ماکت کامل و دقیق یادم مانده است. خانه من در میان جنگل بود، انبوهی از درخت‌ها، خانه‌ای که از هیچ کجا دیده نمی‌شود.

الان اگر دوباره از من بخواهند خانه رویایی طراحی کنم، کاملا متفاوت خواهد بود. آن موقع من تنها بودم ولی حالا من یک خانواده چهار نفره دارم. دوتا پسر بچه، همسری که به دلیل فشار عصبی که شغل او دارد، نیاز است ساعت‌هایی از روز را در خانه در آرامش استراحت کند. خودم به فضایی نیاز دارم برای نوشتن و نقاشی کردن. خانه رویایی من حالا باید برای چهار نفر طراحی شود.

من می‌گویم خانه باید سبز باشد. خانه سبز یعنی خانه‌ای که زنده است.

لیست خانه‌های خاص

خانه‌هایی را معرفی می‌کنم که در دنیای طراحی، خاص هستند. دیدن آنها می‌تواند برای چند لحظه شما را از دنیای خط کشی شده، تکراری امروز خارج کند. ذهن خلاق انسان می‌تواند خطوط خارق‌العاده برای زیستن خلق کند.

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *