تا حالا روی زخمت نمک پاشیده ای؟

چند روز پیش داشتم املت درست می کردم. موقع نمک زدن به غذا کمی از آن روی زخم چند روز پیش انگشتم ریخت. وقتی فهمیدم نمک روی زخمم ریخته که مثل بار اول که زخمی شده بود، شروع کرد به سوختن. انگار دوباره خون به سختی از کنار رگ های زخم شده می گذشت. مانند ضربان قلبم تاپ تاپ کردن زخم را می فهمیدم.

دوباره رنگ زخم تازه شده بود، پوست رویش داشت به صورتی می زد، انگار که تازه خونش بند آمده باشد.

وقتی نمکی روی زخم می پاشد هر بلور نمک تبدیل به تیغه چاقو می شود. دردش بیشتر از یک بار بریدن چاقو است. به تعداد بلورها زخمت تازه می شود.

خوبی چاقو این است که خون چاقو را جذب نمی کند ولی نمک در خون زخم حل می شود. برای همیشه در خون می ماند.

حتی وقتی زخم بسته می شود و لایه های پوست دوباره جان می گیرند و به هم می پیوندند. باز هم بلور های نمک در جان باقی می مانند.

بلور های حل شده از رگ های خونی می گذرند، همراه گلبول های قرمز خودشان را به قلب می رسانند، همانجا روی قلب تلمبار می شوند و برای همیشه به آن می چسبند.

هربار که جایی از تن زخمی می شود و بلورهای نمک روی آن می پاشد، خودشان را به قلب می رسانند. آنقدر روی هم جمع می شوند که کوه نمک می سازند. این کوه بزرگ و بزرگتر می شود و از خون بالا می زند. روی خون مانند یک تپه کوچک دیده می شود ولی پایین سطح خون، در رگ ها کوه بزرگی از نمک درست شده.

کوه یخی که به کشتی تایتانیک خورد را یادتان است؟

همان کوهی که شادی همه آدم ها را در دریا غرق کرد، نفسشان را بند آورد.

اگر روزی شادی و لبخندی به این کوه نمک از خون بالا زده بخورد چه می شود؟

مثل تایتانیک همه اجزایش از هم جدا می شوند، لبخند به بنا گوش نرسیده خشک می شود.

پس باید کاری بکنم، قبل از اینکه کوه نمک سفر لبخندم را در خون غرق کند باید پتکی بردارم و به جانش بیفتم.

نمک ها را خورد کنم و به سیاه رگ بسپارم، او آنها را به کلیه می رساند و از آنجا هم برای همیشه از شرشان خلاص می شوم.

 

۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۱

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *