بچه بودیم چیزی از دنیای زیبای بزرگترها نمی دانستیم. دنیای ما هم قد ما بود. گاهی کارهایی می کردیم که لذتش را تا چند روز زیر زبانمان حس می کردیم.

گاهی کارهایی می کردیم که پشت بند آن مادر نشگونی از بازویمان می گرفت.

گوشتم که میان انگشتان مادر گیر می کرد می دانستم که کار بدی کرده ام. همراه با آخ و ناله گوشت کبود شده و داغ شده لای انگشتان مادر به بد بودن کارم فکر می کردم.

کجای کارم اشتباه بود. اینکه خاک گلدان را بیرون ریختم کجایش بد است. دفعه پیش با نرگس خانم عروس بی بی گوهر در حیاط همین کار را کردند.

کلی هم ذوق کرده بود و وقتی بابا رحیم آمد آنها را به بابا نشان داد و گفت:« آقا رحیم ببین چه گل هایی کاشتم.»

داشتم می گفتم، از بچگی از دنیایی که هرچقدر بزرگ شدیم با ما بزرگ شد. آدم هایش بزرگ شدند. خاطره هایمان بیشتر شد.

بچه که بودیم خانه خاله پری، بازی دور حوض بود و هندوانه آخر شب که گوشه حیاط روی تخت چوبی با بچه ها می خوردیم و با دهان پر از هندوانه می زدیم زیر خنده و آب هندوانه گویی که دارد راهش را اشتباهی می رود از دهانمان سر ریز می شد.

زری خانم، مادرم، دستمال به دست سر می رسید:« بلا گرفته تازه لباست را عوض کردم.»

آقا رحیم می گفت:« زری خانم چیکار داری بچه رو.»

زری خانم گوشه چشمی نازک می کرد و می گفت:« وا آقا رحیم شما نمی شوری که، از صبح تا شب بشور و بساب.»

بزرگتر که شدیم خانه خاله پری شد اتاق هنگامه و پچ پچ های دخترانه و نگاه های دزدکی بهرام پسر بزرگ خاله پری که سال دوم جنگ شهید شد.

بزرگتر شدیم دنیا هم بزرگتر شد، خانه خاله پری هم بزرگتر شد. آنجا که می رفتیم مثل خانم ها می نشستیم. موقع ظرف شستن فرصت پیدا می کردیم و با هنگامه پچ پچ های زنانه مان گل می کرد.

بچه که بودیم برف و سرما دست هایمان را می سوزاند، ولی دوست داشتیم آدم برفی ما بزرگتر از قد ما باشد. بزرگتر که شدیم از سوز سرد برف ترسیدیم. از ترس اینکه سرما به مغز استخوانمان برود ترسیدیم. از اینکه نکند مریض شویم و در رختخواب بیفتیم.

چقدر خوب که وقتی بچه هستیم دنیایمان کوچک است و بچگی می کنیم. چقدر خوب که کنار حوض آب بازی کردیم و بزرگ شدیم، چقدر خوب که توی اتاق پچ پچ کردیم و زیر پتو تا صبح خندیدیم. بهرام خدابیامرز برای نماز صبح که بیدارمان می کرد. در اتاق را می زد و می گفت:« هنگامه، نماز قضاء نشه.»

غر می زدیم:« ما تازه خوابیدیم. ولمون کن خودمان با خدا حلش می کنیم.»

 

۲۹ آذر ۱۴۰۰  دوشنبه

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *