نظم شخصی به چه کار من می آید؟

من عامل بدبختی و بی نظمی چند وقت اخیر خودم را پیدا کرده ام. چیزی که مرا از کارهایی که می خواهم د رطول روز انجام دهم، دور می کند، اهمال کاری است. مدام کارها را امروز و فردا می کنم.
حتی یک تماس ساده. به طور مثال قرار است به کسی زنگ بزنم و حالش را بپرسم یا چیزی را به او یاد آور بشوم. یادم است که باید به آن شخص زنگ بزنم ولی مدام با خودم می گویم:” هنوز زنگ می زنم دیگر، یا فعلا وقت است یا اول این کار را بکنم بعد زنگ می زنم.”
علاوه بر اهمال کاری یک نوع نداشتن اولویت نیز در کارهای روزمره من موج می زند.
من برای اینکه به اهداف خود برسم نیاز ه نوعی نظم شخصی دارم که منطبق با برنامه زندگی ام باشد. کسب مهارت و کسب اطلاعاتی در زمینه عادت هایی که می خواهم ایجاد کنم و روش ایجاد انها نیاز به آموزش و مطالعه دارد ولی مهم تر از همه این ها این است که من خودم بخواهم با مهارت هایی که کسب کرده ام کاری برای خودم انجام بدهم و بدانم که داشتن نظم شخصی د رزندگی شخصی و رسیدن من به اهدافم چقدر تأثیر گذار خواهد بود.
مانند معتادی که می خواهد ترک کند، من نیز ابتدا باید خودم بخواهم و بعد روش های لازم را در زندگی روزمره به کار ببندم و آنها را در جریان زندگی خود وارد کنم و نتیجه هرکدام را بررسی کنم.

من با نظم شخصی می خواهم به چه چیزهایی برسم؟

من با نظم شخصی می خواهم زندگی با کیفیت بالاتر برای خودم بسازم، زندگی که بدانم چه هدف ها و برنامه هایی برای آن دارم و در عین حال از آن لذت ببرم. در مسیر رسیدن به اهدافم از زندگی لذت ببرم و اگر مانعی در مسیرم به وجود آمد به راحتی بتوانم آنها را کنار بگذارم و رد شوم.

آیا اهل رند کردن ساعت هستم؟

استاد در کلاس این را پرسیدند و من فکر کردم که آیا می توانم به رند کردن ساعت فکر کنم. یا اصلا چرا ساعت را رند می کنم؟
گاهی وقت ها رند کردن ساعت باعث می شود ما بیشتر وقتمان را تلف کنیم. باعث می شود از زیر کار در برویم. و این خودش مشکل بزرگی است.
اینکه بخواهیم خودمان با دست های خودمان وقتمان را بکشیم و نابودش کنیم خود کاری بس بیهوده است. من می توانم تا رند شدن ساعت ۴ و ۵۰دقیقه در آن ده دقیقه یک کار مفید انجام دهم. کمترین کار در آن ده دقیقه نوشتن روزانه است. که ممکن است در آن ده دقیقه یک جرقه و ایده فوق العاده یادم بیاید.
رند که می کنم فکر می کنم باید صبر کنم و کاری انجام ندهم یا مثلا آن چند دقیقه از عمر من حساب نمی شود یا مثلا آن چند دقیقه را از جوب پیدا کرده ام.
همه اینها عامل اصلی وقت تلف کردن هستند. من در آن ده دقیقه به جای چک کردن گوشی می توانم یک چرت خوب و مفید داشته باشم.
رابطه من با ساعت طوری است که فکر می کنم باید حتما لحظه به لحظه آن را چک کنم. مثلا اینکه می خواهم بنشینم و فیلمی نگاه کنم باید ساعت را چک کنم یا می خواهم غذایی درست کنم باید حتماً همان ساعتی باشد که در پیش فرض من قرار دارد. و تا آن ساعت نرسد ممکن است کلی از وقتم را تلف کنم.
گاهی به این دقت نمی کنم که زمان بیست و چهار ساعت است و من چقدر از آن را بیهوده و بی فایده از دست می دهم.

آیا می توانم روزی دو ساعت آفلاین باشم و یک جا بنشینم و بنویسم؟

این کار را بسیار دوست دارم. ولی باید اعتراف کنم که هرگز به این موضوع دقت نکرده بودم که من هرگز برای رسیدن به چنین اتفاقی حتی کوچکترین تلاشی هم نکردم. شاید بارها و بارها چنین فرصتی برای من پیش آمده ولی به جای فکر کردن به دو ساعت نشستم به هزارتا چیز دیگر فکر کردم.
من انرژی گرفتن از خودم را خیلی دوست دارم. اینکه بتوانم از خودم انرژی بگیرم و کلی از کارهایم را در خلوت خود انجام دهم.
من یک مادر و همسر هستم و ممکن است همسر و فرزندم از من بخواهند که در طول روز با آنها باشم و با هم به ما خوش بگذرد و ما بتوانیم کنار هم باشیم. ولی مسلماً من می توانم با کمی تلاش و هدر ندادن وقت و بالا بردن کیفیت بودن در کنار خانواده، بتوانم برای خودم و خلوت کردن و نوشتن خودم بتوانم ساعت هایی را پیدا کنم و این می تواند بهترین اتفاق برای من در سال جاری باشد که واقعاً بتوانم این دو ساعت ها را کنار هم بگذارم و کاری فوق العاده خلق کنم.

پیاده روی

عاشق پیاده روی کردن هستم. از اینکه در سکوت خود در خیابان های پرهیاهو قدم بزنم و آدم ها و جنب و جوش آنها را ببینم برایم حسی پر از دوست داشتن می دهد. برایم حسی پر از آرامش می دهد. راه می روم و برای آدم ها قصه در ست می کنم. راه می روم و می توانم برای آدم ها هزار تا داستان مختلف بسازم. رفتار مردم در خیابان با یکدیگر با راننده تاکسی با فروشنده با خریدار همه اینها خبر از هزاران هزارتا سوژه و ایده می دهد. از همه مهمتر گویی تو در آن لحظه عمل مدیتیشن انجام می دهی و به هیچ چیز فکر نمی کنی. به هیچ چیز در مورد مشکلات و اتفاق های خود فکر نمی کنی. گویی خودت را فراموش می کنی و فقط و فقط به اطراف خود توجه می کنی. آدم هایی در لایه هایی پنهان که تو با تخیل خود آنها را آشکار می کنی. که البته شاید هیچ کدام از آنها هم به واقعیت نزدیک نباشند.

پروژه هیجان انگیز شما چیست؟

من مشغول کار تاریخ شفاهی هستم و وقتی این کار را انجام می دهم انرژی مضاعفی پیدا می کنم و کلی حال دلم خوب می شود و احساس می کنم کاری انجام می دهم که می تواند مرا به زندگی امیدوار کند و وقتی میزان معاشرت من افزایش پیدا می کند این یک حس خوب برای من به ارمغان می آورد و حال دل مرا خوب می کند. با انجام دادن این کار من می توانم حس مفید بودن را به خودم بدهم و این برایم لذت بخش است.
قرار شد طبق گفته استاد هرکس برای خودش یک پروژه انتخاب کند و متعهد شود که آن پروژه را تا آخر فروردین ماه انجام دهد.

در اینجا چند نکته مورد اهمیت بود:
۱) باید پروژه ای انتخاب می شد که در زندگی ما و روند زندگی کاری ما تأثیر گزار باشد
۲) برای انجام دادن آن اشتیاق کافی را داشته باشیم
۳) بتوانیم در زمان پانزده روز آن پروژه را به پایان برسانیم

من پیاده سازی یکی از مصاحبه هایم را انتخاب کردم. و از اینکه هر روز بتوانم برای انجام دادن یک کار ثابت از خواب بیدار شوم مصمم تر شده ام. و چون تعهد دارم تا آخر فروردین آن را به پایان برسانم به برنامه ریزی که کرده ام وفادار خواهم ماند

۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ سه شنبه

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *