فصل دوم
۶فروردین ۱۴۰۰
داشتم به این فکر می¬کردم که بیشترین عاملی که باعث می¬شود من از نظم دور شوم و به بعضی از کارهایم نرسم چیست؟
کم کم دارم به این نتیجه می¬رسم که فکرها و تخیلات من بشتر از هر عامل دیگری زمان مرا می¬گیرند. نمی¬شود انسان فکر نکند و گاهی در تخیل خود سوار اسب سفید نشود ولی بهتر این است برای آنها نیز زمانی را مشخص کنم و اجازه ندهم تا تمرکز مرا در انجام کارها بهم بزند و من نتوانم کارهایم را در زمان مشخص شده تمام کنم.
تازگی¬ها فکر مشغولی جدیدی به سراغم آمده که عامل به وجود آمدن آن خودم هستم. خیلی دوست دارم آن را از صحنه ثانیه¬ها و زمان خودم رها کنم. ولی گویی چیزی از درون مانند یک بچه بازیگوش دست مرا می¬گیرد و مستقیم فکر مرا به آن سمت می¬برد.
اگر هم قرار است آن عامل وجود داشته باشد من باید یاد بگیرم که هرگز زمان و ثانیه¬هایم را در اختیار آن قرار ندهم. باید بتوانم مدیریت داشته باشم و بتوانم بهترین اتفاق¬ها را در آن رقم بزنم. باید بتوانم به خوبی این عامل را نیز مدیریت کنم.
برای اینکه بتوانم به کارهایی که در برنامه خود قرار داده¬ام متعهد باشم بهتر این است که روی کارهایی که می¬خواهم انجام دهم تمرکز داشته باشم، یعنی فکر و نشخوارهای ذهنی¬ام را به سمت کاری که می¬خواهم انجام دهم ببرم. اینگونه می¬توانم به خودم بگویم که از انجام آن کارها لذت بردم. بتوانم حس رضایت را در وجود خودم پیدا کنم.
من برای رسیدن به اهداف خود باید بلد باشم افکارم را مدیریت کنم. وقتی فکری مزاحم به سراغم می آید باید به او یاد بدهم که من روی کار خاصی تمرکز دارم.

۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۰ دوشنبه

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *