مکتب حاج قاسم سلیمانی
اخلاص در هر چیزی که باشد، دل و روح آدمی را آرامش میبخشد.
اخلاص در لغت به معنی: پاک بودن و بی آلایشی است.
در مفهوم من میگویم به معنی حاج قاسم سلیمانی است.
اگر اخلاص نبود دل ها نمیلرزید، اگر اخلاص نبود چشم هایمان آبریز اشک نمیشد.
جایی کسی یک کاری میکند که ما دلمان برایش میلرزد.
اخلاص برکت دارد، کار برکت پیدا میکند، رشد و نمو پیدا میکند، کار به نحوی میشود که اثر آن به همه میرسد، برکات آن میان مردم باقی میماند، این ناشی از اخلاص است.
نتیجه اخلاص عشق و وفاداری مردم است، وجود مردم در حضور است، همین تازه شدن روحیه انقلابی مردم است.
از اینجا به بعد کار ماست، ما هستیم که باید شروع کنیم، ثبت کنیم و در تاریخ بیاموزیم که اندازه و قیمت این حواث چقدر است.
حاج قاسم سلیمانی یک فرد نیست، او یک اندیشه است، او یک مکتب است. با تفکر او بیاموزیم که اندیشه هایشان برای چیست؟ زندگیمان در مفهوم چیست؟ برای چه به این دنیا آمدهایم؟ برای وصل کردن آمدهایم.
به او گفتند خبر رسیده و شایعه شده شهید شدهاید.
گفت:« اینها چیزهایی است که دشت ها و کوه هایی را برای پیدا کردنش پیمودهام.»
این مرحله طلب است، مرحله طلب مرحلهای یکسره جهد و جنب و جوش است، همراه با صبر و بصیرت، با بیداری و پایداری و انسان در این برهه هیچ آرامشی ندارد.
معرفت
میگفت:« هرکس از خدا بترسد، خدا همه چیز را از او میترساند.»
آن قدر حضور خدا برایش پر رنگ بود که در نامهای به یکی از یارانش چنین
گفت:«برادر خوبم، اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند.»
انسان در این مرحله در اثر مراقبت نفس و مواظبت بر طاعت الهی از جنبه خلقی و بشری خویش فانی شده و غرق در حضرت حق میشود و از تجلیات اسمائی بهرهمند میشود و به ولایت معنوی نائل میآید.
استغنا
میگفت:« اگر میخواهی دردمند شوی، دردمندشو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است، دری که گرمای وجودت در سرمای جان ماه باشد.
همه دردها درد نیستند و همه بلاها بلا نیستند، چه بسیار درهایی که دوای درداند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت باید خودت را به او بسپاری و رضایتش را عین نعمت و لطف و محبت بدانی.»
توحید
میگفت:« شرط رسیدن به شهادت، دل بریدن از تمام مادیات و تعلقات دنیوی است.» در این مرحله، انسان ما سوی الهی و کثرات عالم را مستهلک در ذات بی مثال الهی میبیند و آفتاب درخشنده حق را برعالم و آدم و جهان پیدا و پنهان پرتو افکنی میبیند.
حیرت
میگفت:« مقام شهید مرا به تعجب وا میدارد، سوال جوانان در رابطه با شهدا و فرهنگ شهادت و شوق آنها برای مدافع حرم شدن مرا به حیرت وا داشته.»
فقر و غنا
برای شهادت ثانیه شماری میکرد، خود را فقیر دعای همه میدانست. از فرزندان شهدا تا آهوان بیابان التماس میکرد شهادت را، التماس میکرد به فرزندان شهدا که برای شهادتش دعا کنند.
شهادت
میگفت:« من عزادار ابدی ام و همین برای تمنای شهادت کافی است.»
میگفت:« تا کسی شهید نباشد، شهید نمیشود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز کسی را دیدید که بوی شهید از کلام او از رفتار او و اخلاق او استشمام میشود. بدانید او شهید خواهد شد.
۱۱دی۱۳۹۹ پنجشنبه
بدون دیدگاه